کد مطلب:292459 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

حکایت شصت و ششم: سنّی اهل سامراء

و نیز فرد مورد اطمینان، آقا محمد نقل كرد كه مردی از اهل سنّت سامره كه به او مصطفی الجمود می گفتند و جزء خدّام بود، كاری جز آزار دادن به زائرین و گرفتن مال آنها با مكر و فریب و حیله نداشت و بیشتر وقت ها در سرداب مقدس بود در آن صفّه (ایوان سر پوشیده) كوچك كه در پشت پنجره های ناصر عباسی است و بیشتر زیارت های مأثوره را حفظ بود و هر كس در آن مكان شریف وارد می شد و شروع به زیارت می كرد، آن پلید او را از حالت زیارت و حضور قلب می انداخت و پیوسته از زائرین اشكال می گرفت و غلطهایی را كه اكثر مردم در زیارات خود دارند، به آنها تذكر می داد. (به قصد اذیت كردن) آنگاه شبی در خواب حضرت حجّت(ع) را دید كه به او می فرماید: «تا چه وقت زائرین مرا آزار می دهی و نمی گذاری كه زیارت بخوانند؟ تو چرا در این كار دخالت می كنی؟ بگذار آنها هر چه می خواهند بگویند.» و بیدار شد در حالی كه خداوند هر دو گوشش را كر نمود. و بعد از آن دیگر زائرین از دست او آسوده و راحت شدند چون چیزی را نمی شنید و همین گونه بود تا اینكه به پیشینیان خود پیوست.